ابرم که نهادم سربرشانه ی تنهایی خواندم غزل باران دریایی دریایی
بغضی است که گره خورده باحنجره ی شعرم بایادتومیگریدیک پنجره ی تنهایی
درکوچ پرستوهاازگریه گریزی نیست باغ است که میگریدبااین شب یلدایی
مضمون غریبی رادراینه میبینم اینجازتلخی هاپنهانی وپیدایی
دست توپلی ازعشق تاان سررویاها هم رنگ شگفتی هاازآینه می ایی
پروازرسایم راای عشق پذیراباش ازخویش سفرکردم درهجرت شیدایی
sahar
نظرات شما عزیزان: